ساده‌زیستی رهبرانقلاب

الگوی ساده‌زیستی برای مسئولان حکومت اسلامی

الگوی ساده‌زیستی برای مسئولان حکومت اسلامی

ساده‌زیستی رهبرانقلاب

علی(ع) که الگوی زهد و قناعت و ساده زیستی است، هنگامی که باخبر شد کارگزارش عثمان بن حنیف انصاری در جشن عروسی جوانی بصری شرکت کرده که در آن مجلس بسیار ریخت و پاش شده، نامه ای به او نوشت و ضمن توبیخ او به خاطر شرکت در آن مهمانی، زندگی خود را چنین توصیف کرد:

... آگاه باش برای هر مسلمانی، پیشوایی است که باید از او پیروی کند و به نور او روشن شود. اینک بدان که پوشاک پیشوای تو در این دنیا، جامه ای پاره و پشمین و طعامش، خوراکی ناگوار و قرص نانی جوین است و پیوسته به اینها بسنده می کند. شما نمی توانید چنین زندگی کنید، ولی مرا به زهد و پاکدامنی و کوشش در راه حق و عدالت یاری کنید. به خدا سوگند! در این دنیا درهم و دینار و طلایی نیندوخته و از غنیمت های آن ثروتی پس انداز نکرده ام و به جز این ردای کهنه که بر تن دارم، جامه دیگری برای خویش تدارک ندیده ام... .
اگر بخواهم برایم آسان است که از شهدهای پاک و مغز نان گندم و جامه های زربافت و ابریشمی بهره گیرم، ولی دستم را از دامان این آرزوهای فریبنده کوتاه کرده ام و مرا رغبتی نیست که با حرص و ولع دهان به طعام های خوش گوار و شیرین آشنا کنم. [نامه45نهج‌البلاغه]

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

افطاری: نان و پنیر و حلوا

پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۸ ق.ظ
... برای استهلال ماه در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستان به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز، آقا فرمودند: «چطور موقع افطار در دفتر هستید؟» گفتیم: «برای استهلال مانده‌ایم.» فرمودند: «خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما.» ما هم دل‌مان می‌خواست که برای افطار، منزل آقا برویم، ولی تعارف می‌کردیم. فرمودند: «بیایید برویم.» ما هم رفتیم. این آقای حاج‌ناصر که پذیرایی می‌کند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم؛ ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم، چشم‌شان توی چشم ما نمی‌افتاد. حاج‌ناصر (خادم) که می‌آمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه؟ ایشان گفت: «نه، ادامه ندارد.» ما همان نان و حلوا و پنیر را خوردیم؛ ولی اگر دفتر می‌آمدیم، غذایی که دفتر برای پرسنل شیفت درست کرده بودند، چرب‌تر از غذای حضرت آقا بود.
بعد از افطار که حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به حاج‌ناصر عرض کردیم: «این چه افطاری بود؟» ایشان گفت که خانواده‌ی حضرت آقا مشهد مشرّف شده‌اند و قبل از رفتن، یک قابلمه‌ی بزرگ از این حلواها درست کرده‌اند. به اندازه‌ی این سه چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می‌خوریم. گفتم: «سحر چه کار می‌کنید؟» ایشان گفت: «برای سحر هم آبگوشت درست می‌کنیم و می‌خوریم.»

راوی : حجت‌الاسلام و المسلمین مروی


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی