آرامش در آتش!
جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۱۹ ب.ظ
ما خیلی نگران بودیم. رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) با یک بالگرد به منطقه آمده بودند. در حالی که هواپیماهای عراقی روی سر ما بودند، بمباران شیمیایی هم شروع شده بود و مرتب حلبچه را میزدند. خیلی اصرار کردیم آقا تشریف نبرند، ولی قبول نکردند. تنها کاری که از دستمان برمیآمد این بود که مرتب دعا کنیم اتفاقی برای ایشان نیفتد.
... هواپیماهای عراقی همان لحظه آمدند و منطقه را بمباران کردند. من کاملاً بمبها را میدیدم که پایین میآمدند. خیلی نگران آقا بودیم. رفتم نزد یک چادر، دیدم آقا کنار چادر ایستادهاند و به آسمان نگاه میکنند. چیز عجیبی بود! با چنان حجم بمبارانی، آن وقت کسی با موقعیت آقا با آرامش و متانت بایستد و نگاه کند!
... هواپیماهای عراقی همان لحظه آمدند و منطقه را بمباران کردند. من کاملاً بمبها را میدیدم که پایین میآمدند. خیلی نگران آقا بودیم. رفتم نزد یک چادر، دیدم آقا کنار چادر ایستادهاند و به آسمان نگاه میکنند. چیز عجیبی بود! با چنان حجم بمبارانی، آن وقت کسی با موقعیت آقا با آرامش و متانت بایستد و نگاه کند!
راوی : سردار کوروش آسیابانی – برگرفته از متن کتاب «از کوههای کاتو تا کانال ماهی»، صص 197و198